دکتر زرین تاج واردی استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیرازآفرین جان آفرین پاک را آنکه جان بخشید و ایمان خاک را۲۵ فروردین ماه مصادف است با بزرگداشت عطار نیشابوری، شاعری که در عرصه ادبیات عرفانی ما قلهای محسوب میشود که هم به لحاظ نو آوری و هم اعتدال روحی عرفانی و هم بیان بینظیر است. درباره عطار زیاد گفتگو شده است به خصوص از زمانی که روزی در تقویم ایران به نام او رقم خورده اذهان مردم بیشتر به شخصیت و آثار او معطوف شده است؛ اما شاید هر بار سخن گفتن از این شاعر بلند آوازه که به حق شعری بی نظیر دارد قند مکرر باشد و ما را به این سمت ببرد که با تامل بیشتری شعر او را بررسی کنیم. عطار از مخاطبان آثارش میخواهد پیوسته شعر او را بخوانند و همواره یادش را گرامی بدارند که این بسیار شگفت انگیز است: «آنچه من بر فرق خلق افشاندهام/ گر نمانم تا قیامت ماندهام/ در زبان خلق تا روز شمار یاد گردم/ بس بود این یادگار/ گر بریزد از همین نه دایره کم نگردد نقطهای زین تذکره/ گر کسی را رهنماید این کتاب/ پس براندازد ز پیش او حجاب/ چون به آسایش رسد زین یادگار در دعا گوینده را گو یاد دار / گلفشانی کرده ام زین بوستان/یاد داریدم به خود ای دوستان»در این مقال بر دو جنبه از آثار عطار میپردازم. متنی که بناست از آن سخن بگوییم منطقالطیر اثر جاودانه و بینظیر عطار نیشابوری است. بحث پرندگان در این اثر و دیگری بحث مادیها. بارها درباره این دو محور صحبت شده و من میخواهم درباره پیشینه این دو سخن بگویم. در اذهان ما ایرانیان داستان پرندگان و هفت وادی گرخورده به اسم عطار معمولا تصور میشود که پیشینهای در ادبیات ما نداشته است در حالی که هر دو این محورها در ادبیات ما مطرح بوده اما آنچه این دو محور را مختص عطار کرده است نوآوری ها و خلاقیت ها و بومیسازی هایی است که متناسب با زمان و ذائقه ایرانی انجام داده است.داستان مرغان و پرندگان . استفاده ه از مرغان و پرندگان در ادبیات سابقهای دیرینه دارد. اولین کسی که در ادبیات ما به خصوص در ادبیات تمثیلی و عرفانی بحث مرغ را مطرح میکند ابنسینا است. او قصیدهای دارد که به قصیده ورقائیه یا کبوتریه معروف شده و در آن روح انسانی را به کبوتری تشبیه میکند که از عالم بالا به عالم خاکی آمده و در زندان و قفس دنیا اسیر شده و میشود گفت این آغازگر ورود نمادین پرندگان به ادبیات ما است. خود ابن سینا در قرن پنجم رسالهای دارد که به رسالهالطیر ابن سینا معروف است و خلاصه داستان، ماجرای مرغی است که اسیر صیاد میشود در قفس میافتد. آزادی سایر مرغان را میبیند و به اتفاق بیفته مرغان که برای پیدا کردن پادشاه خودشان که پشت کوه قاف است راهی میشوند و او را مییابند که ساختار این داستان تا حد زیادی به منطقالطیر نزدیک میشود . بعد از ابنسینا رساله الطیر غزالی را داریم که اواخر قرن پنجم شکل میگیرد و شرح حال مرغانی هست که با تحمل مشقات فراوان برای اینکه پادشاه خود را در سرزمینی که راه بسیار دوری داردپیدا کنم. و درایت مسیر متحمل سختیهایی میشوند و زمانیکه به بارگاه آن پادشاه میرسند متوجه میشوند که پادشاه نیازی به سلطنت و حکمروایی بر این مرغان ندارد این پرندهها را شرمنده میکند و باعث میشود با بزرگواری آنها را در محضر خود جای دهد.در آثار سایر عرفان و فلاسفه از جمله سهروردی نیز ما مرغ را به عنوان نماد روح میبینیم به خصوص در عقل سرخ سهروردی نوع این داستانها در ادبیات ما زیاد است بنابراین محور اول که متمرکز بر حضور پرندگان در ادبیات بود پیشینه دارد حال باید پرسید چرا داستان پرندگان و مرغان به اسم عطار در ادبیات ما ثبت شده. خلاقیت و نوآوری که عطار در این نوع از داستانها میکند این است که در وحله اول از نامی استفاده میکن. که این نام با ذهنیت ما آشنایی دارد و اسم کتاب را منطقالطیر یا مقامات طیور میگذارد. ختم شد بر تو چو بذخورشیذ نور/ منطقالطیر و مقامات طیورواژه و ترکیب منطقالطیر که برگرفته از آیات قرآن است « و ورق سلیمان داوود و قال یا اینا الماس علمنا منطق الطیر » با ذهنیت یک ایرانی مسلمان که اهل خواندن قرآن است سازگارتر بوده بنابراین به عنوان پیشانی و نقطه شروع کار در ذهن ها جای میگیرد و باقی میماند. کار جالبی که عطار میکند از وزنی در منطقالطیر خود استفاده میکند که این وزن کاملا با ذائقه ایرانی در سرودن مثنویها همخوانی دارد. اگر آماری از مثنویهایی که در محدوده زمانی قرن ششم تا هشتم سروده شدهاند بگیرید عمدتا در بحر رمل سروده شدهاند. وزنی که عطار برای منطق الطیر انتخاب میکند بحر رمل مسدس است که کاملا با ذائقه ایرانی سازگاری دارد. و به همین دلیل ارتباط برقرار کردن با موسیقی این متن برای یک فارسی زبان بسیار مطلوب است و با علاقه زیاد خواندن آن را شروع میکند. از نظر عناصر داستان از شخصیت هایی استفاده میکند که مرغ هستند و عمدتا در فضای بومی و طبیعی ایران با آن آشنایی داریم. جغد، بط، کبک و… نیز در داستان حضور دارند. عطار مرغان را نماینده یک تیپ و رفتار اجتماعی خاص معرفی میکند که این رفتار اجتماعی خاص در جهان پیرامون ما به فراوانی دیده میشود. به عنوان مثال بط نماینده انسانهای وسواسی است که دوست دارند پیوسته کنار آب باشد یا کبک نماینده انسانهایی میشود که به شدت ثروت اندوز هستند. جغد نماینده شخصیتهایی است که به شدت انزوا طلب هستند و وقتی شما تیپ رفتاری اقشار مختلف اجتماعی ایران را از قدیم تا الان بررسی میکنید به دلیل نوع زندگی ما به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این نوع رفتارهای خاص را زیاد میبینید و این نوع انتخاب زیبا در شخصیت داستانها باعث میشود مخاطب با آنها همذات پنداری کند. هر کسی احساس میکند به یکی از این تیپهای رفتاری نزدیکتر است و خود را در این نوع شخصیت و عیوب و موانعی که برای سیر و سلوک وجود دارد جستجو میکند؛ بنابراین مجموعه این عوامل یعنی نوع نامگذاری شخصیتپردازی و وزن و موسیقی که انتخاب شده باعث میشود در عین حالی که داستان مرغان سابقه داشته استان مرغان در گستره ادب فارسی به اسم عطار رقم بخورد و ثبت شود.دومین محوری که در منطقالطیر باید به آن بپردازیم که پیشینه داشته؛ اما در کل گسترده ادب فارسی به اسم عطار ثبت شده بحث وادیها یا همان هفت شهر عشق است. «هفت شهر عشق را عطار گشت…». وقتی به تاریخچه حضور وادیها در گستره ادب فارسی نگاه میکنیم میبینیم که این موضوع نیز مثل داستان مرغان پیشینه دارد و جالب است اولین کسی که بحث موانع طریقت و سیر و سلوک را در قالب یکی از مکانهای جغرافیایی مطرح میکند حکیم ترمذی است. او که از عرفای قرن سوم است وقتی وارد بحث سیر و سلوک میشود از هفت عقبه استفاده میکند و عقبه یا گردنه کوه را به عنوان مانع سیر و سلوک نام میبرد و بیان میکند که سالک باید هفت عقبه را پشت سر بگذارد تا به نقطه متعالی دست یابد. پس از ترمذی ابوریحان بیرونی موانع سیر و سلوک را در قالب واژه مقام مطرح میکند و در آثار خود به هزار مقام اشاره میکند که سالک باید پشت سر بگذارد. ابوسعید ابوالخیر واژه مقام و عدد چهل را برای سیر و سلوک انتخاب میکند. بعد از اینها خواجه عبدالله انصاری است که در صد میدان عدد ۱۰۰ و واژه میدان را به کار میبرد. هجویری از ۵ مقام سخن میگوید. این واژهها و اعداد قابل توجه هستند که نشان میدهد قبل از عطار هم بحث وادیها و تعداد مراحل آنها مد نظر بوده است. حال باید بدانیم چرا هفت مانع در سیر و سلوک یا همان هفت شهر عشق به اسم عطار رقم خورده است؟ به دلیل اینکه عطار در این زمینه نیز نوآوریهایی میکند که این نوآوریها با ذائقه یک فارسی زبان آشناتر است. اول اینکه عطار از واژه وادی به معنی زمین صاف و هموار استفاده میکند. خود این وادی برای یک فارسی زبان تجسم یک برهوتی است که سختیهایی با خود دارد؛ چرا که با شرایط زیست بومی ایران برای القا وحشت و سختی های راه سازگارتر است. کار جالبی که عطار میکند این است که از عدد ۷ استفاده میکند. «گفت ما را هفت وادی در ره است/ چون گذشتی هفت وادیدرگه است/ وانیامد در جهان زین راه کس/ نیست از فرسنگ آن آگاه کس/ هست وادی طلب آغاز کار/وادی عشق است از آن پس بیکنار/پس سیم وادی است آن معرفت/پس چهارم وادی استغنا صفت/هست پنجم وادی توحید پاک/پس ششم وادی حیرت صعبناک/هفتمین وادی فقر است و فنا/بعد از این روی روش نبود تو را/در کشش افتی روش گم گرددت/گر بود یک قطره قلزم گرددت»عدد ۷ در باور ما ایرانیان چه در ایران قبل از اسلام و چه پس از آن مقدس است. در ایران قبل از اسلام هفت امشاسپندان را داریم و مبانی که در مذهب زرتشت و حکمت خسروانی مطرح میشود همه با عدد ۷ است که نشان از قداست و امور معنوی و روحانی دارد. در ایران بعد از اسلام هفت آسمان ، هفت زمین و مواردی شبیه این را در باورهای دینی خود مکرر میبینیم مثلا برای بزرگداشت امورات عدد ۷ انتخاب میشود و بسیاری موارد دیگر… . کار جالبی که عطار میکند استفاده از این عدد برای بیان وادیهاست. ابتکار جالب دیگری که به کار میبرد این است که همه آنچه را که در هزار مقام ابوریحان بیرونی، صد میدان خواجه عبدالله انصاری و… وجود دارد خلاصه و فشرده میکند تا این هفت وادی اختصار سبب میشود خوانند سریعتر با مفهوم موانع ارتباط برقرار کندمثلا وقتی از وادی طلب سخن میگوید بسیاری از منازل و مقامات در این وادی جای میگیرد. مثل توبه ورع زهد و … وادی عشق عطار به همین شکل و… و به گونهای این اختصار را پیش میبرد که سالم همه مباحث معرفت شناسی که نیاز دارد به خوبی در مییابد.وقتی وارد وادی حیرت و استغنا میشویم بسیاری از مباحث مقامات در دل این وجود دارد.آخرین وادی که فقر و غنا است سالک را متوجه این میکند که به کل باید از همه مسائل دنیایی و حتی وادیهایی که طی کردهای بگذری و در ذات خداوند فانی شوی و از طریق این فنا فی الله به نقطه مطلوبی که نیاز است برسی.به طور خلاصه آنچه در منطقالطیر عطار اتفاق میافتد مباحثی است که در ادبیات ما پیشینه داشته ولی آنچه این مباحث را به نام عطار ثبت کرده نوآوریهایی است که عطار برای مخاطب خود به لحاظ اندیشه مذهب بیان دارد در این مطالب ایجاد کرده و باعث شده این متن و این نوع سخن گفتن به اسم خود تثبیت کند.