سالهای اخیر اقتباس از آثار ادبی کلاسیک مانند گلستان و بوستان سعدی از سوی هنرمندان تئاتر نسبت به دهههای 70 و 80 خورشیدی کمرنگ شده است و استثناهایی مانند اپرای عروسکی سعدی که توسط بهروز غریبپور به صحنه رفت کمتر هنرمندی این آثار را مورد توجه قرار داده است.
نوید جعفری، هنرمند شیرازی تئاتر به مناسبت یادروز سعدی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در فارس به بیان گوشههایی از دلایل نپرداختن اهالی هنرهای نمایشی استان فارس به حکایتها و قصههای این استاد سخن پارسی اشاره کرده است. چرا حکایتها و داستانهای سعدی از سوی هنرمندان تئاتر مورد استفاده قرار نمیگیرد؟ پیش از هر چیز شاید باید به این نکته توجه کرد که هنرهای نمایشی در دو شکل نمایش و تئاتر اجرا میشود.
در شکل نمایشی روایت مد نظر است و بهترین منبع ادبیات کلاسیک و حکایت و روایت و در شکل تئاتر ، درام به شکل گفتوگو و رویداد محور؛ این تفاوت اکثرا فراموش میشود و در این مسیر نمایش نیازمند نمایشنامه و تئاتر و نیازمند تئاترنوشت با استفاده از اصول دراماتیک است.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که هنرهای نمایشی مانند هر پدیده دیگری در جهان امروز نیازمند گذر زمان و تغییرات دورهای است. هر پدیدهای اگر با رویدادهای زمانی در دوران خود پیش نرود در جایی شروع به نشست و درجا زدن میکند و هنرهای نمایشی نیز از این قاعده مستثنا نیست.
با تغییرات جهان در ردههای مختلف همانگونه که امروز شاهد تغییرات در همه اجزای زندگی به نسبت دهه ۲۰ تاکنون هستیم و در هر دهه تغییرات به شکلی خود را نشان میدهد هنرهای نمایشی و تئاتر نیز در طول دورهها از راههای مختلف دچار تغییرات بنیادی شده است. این تغییرات تنها در سطح اجرا اتفاق نمیافتد در زمینه نگاه مخاطب نیز همین تغییرات است که گروه نمایشی را به سمت اجرای یک اثر با رویکردی متفاوت سوق میدهد.
اگر در سالیان گذشته در دهههای آغازین فعالیت هنرمندان تئاتر در کشور نگاه به آثار کلاسیک با در نظر گرفتن روحیه جمعی مردم و متناسب با نگاه آنان که بیشتر مشتاق شنیدن حکایت و روایت و نتیجهگیریهای پندآمیز از نمایش بودند را در نظر بگیریم با رشد تکنولوژی تغییر مناسبات جهانی و تغییر نگاه و مدل زندگی در جای جای جهان مخاطب امروز داستان را به شکلی دیگر میطلبد. ضمن اینکه مخاطب سعی میکند نمایشی را برای دیدن انتخاب کند که حرفی از زندگی امروز او داشته باشد که فارغ از سبک و مدل اجرا او را با خود همراه کند و در طول اجرای نمایش بخشی از وجود او را از طریق همذاتپنداری با داستان درگیر کند.
به همین جهت دیگر نمایشی روایتگر که بخواهد در نهایت او را تنها به سمت یک نظر رهنمون کند و یا پندی را در نهایت موکد کند، نظر او را جلب نمیکند و این در حالی است که اکثریت ادبیات کهن فارسی بنا به زمانه نگارش همین رویه را در بر میگیرند. آیا بوستان و گلستان سعدی برای تولید آثار نمایشی کشش دراماتیک ندارد؟ استفاده از داستانهای کهن قدیمی، حکایتها و روایتهای گلستان و بوستان پیش از این توسط هنرمندان تئاتر و سینما به صورت استفاده از بنمایه داستانها مورد توجه قرار گرفته است اما عدم توجه به داستانهای سعدی حافظ و یا ادبیات کلاسیک و کهن به شکلی که منتهی به ایده یک اثر کلاسیک شود از این بابت کمتر مورد توجه است که روابط و رویدادهای جهان مدرن بیشتر رویکردی دراماتیک را میطلبد تا ساختاری روایت محور. از آنجا که داستانهای سعدی و روایتهای او دربرگیرنده مفاهیم پندآموز، نصیحت محور روایتهای داستانی است کمتر میتواند مورد توجه نویسندگان تئاتر برای خلق یک موقعیت دراماتیک واقع شود، هرچند که از بنمایه روایات و داستانهای ادبیات کهن به شکلهای مختلف در تئاتر سینما و انیمیشن استفاده میشود. از دهه ۲۰ تا اواخر دهه ۶۰ و ۷۰ استفاده از روایات و افسانهها و داستانهای کلاسیک در ادبیات کهن با نگاهی به آثار مولوی، سعدی، حافظ و سایر بزرگان ادب فارسی مورد توجه بخش عمدهای از نویسندگان و تولیدکنندگان تئاتر در کشور بوده است.
نمونههای موفقی از این آثار را میتوان در استانها که توسط کارگردانهای مختلف به روی صحنه رفته است نام برد. حتی در دهه چهل و پنجاه داستانهای عطار نیشابوری توسط «پیتر بروک» با استفاده از بازیگرانی با ملیتهای مختلف با عنوان «گردهمایی پرندگان» با حضور چند بازیگر ایرانی اجرا و مورد توجه قرار گرفت. اما آن مدل از نمایش که پیش از این در ایران بسیار مورد توجه نسل قبلی بود به دلیل تکرار در موضوعات و عدم توجه به خلاقیتهای نمایشی مورد نیاز به مرور از دید مخاطب خارج شد. انبوهی اجرا از داستانهای شاهنامه، اجراهای نمایشی با رویکرد روایی از ادبیات کهن و استفاده از آثار مولانا و سعدی در نهایت به نقطهای رسید که شاهد آثاری پر زرق و برق با حرکات فرم و موسیقی زنده بودیم بیآنکه به لایههای زیرین آن داستان توجه شود و یا دست به تجربههایی پست مدرن از آن منابع زده شود. این تکرار در اجراهای شبیه به هم و همچنین تغییر سلیقه مخاطب که دیگر علاقهای به دیدن داستانهای پندآمیز و در سطح ندارد و بیشتر علاقه دارد در یک مسیر کشف و شهودی ماجرا و رویدادی را دنبال و در نهایت از دل اتفاقات به داستان برود و به نوعی مشارکتی جدی در درام داشته باشد باعث شد این نوع از ادبیات در حاشیه قرار بگیرد.
با وجود مثلا مجموعه پویانمایی شکرستان که از تلویزیون هم پخش شد؛ چرا اهالی تئاتر شیراز به شاعر همشهریشان بیاعتنا هستند؟ حتما باید یک غیر شیرازی مانند بهروز غریبپور اثری درباره سعدی بسازد؟ اگر تمامی قسمتها را ببینیم دقیقا متوجه هوشمندی سازندگان اثر میشویم. نخست آنکه قالب انیمیشن با طراحی و رنگآمیزیاش و همچنین رویکرد طنزمحوری که تنها به اصل روایت وفادار است و با تغییرات مختلف و طنازی و حتی استفاده از نشانههای جهان امروز داستان را روایت میکند و حتی دست به هجو میزند. مجموعه شکرستان بیتردید اگر روایت اصلی را با همان نوع ادبیات جدی تولید میکرد به این اندازه مورد توجه قرار نمی گرفت و از سوی دیگر چون هدف کودکان و نوجوانان بوده است توانسته از این طریق در جلب مخاطب موفق عمل کند.
شیرازیها چه در دهه ۴۰ و چه تا دهه ۷۰ آثار بسیاری را با استفاده از آثار سعدی، حافظ، فردوسی و مولانا طراحی و کارگردانی کردند. اپرای سعدی دقیقا در یک زمان مناسب و با فاصلهای چندین ساله از آخرین بهرهبرداریها از نمایشگری اجرا شد و غریبپور به عنوان متخصص این شیوه از منبعی کاملا متناسب با مدل اجرای اثر بهره برد و زندگی این شاعر را به عنوان اصل روایت مد نظر قرار داد و شاید اگر در شکلی غیر از ساختار عروسکی اپرا به اجرا میرسید همین بازخورد را نزد مخاطبان نداشت. در تئاتر کلاسیک جهان استفاده از آثار نویسندگان و شاعران کلاسیک و کهن رایج است اما در ایران این نقش کمرنگ است، آیا نپرداختن به آثار این ادبا دلیلی بر عدم تمایل مخاطب است؟ در خصوص استفادههای نمایشی از متون کهن در ادبیات و در تئاتر غرب ذکر این نکته لازم و ضروری است که نوعی از تئاتر که در واقع ما به عنوان تئاتر کلاسیک میشناسیم و متنهای شکسپیر، مولیر و امثال این نویسندگان مورد استفاده قرار میگیرد اصولاً برای تئاتر نوشته شده و قابلیت دراماتیک اجرایی دارد که همچنان هم در سراسر جهان به دو شکل کلاسیک و یا مدرن یعنی الهام گرفتن از متن اصلی و به روز کردن و آداپته کردنش بر اساس شرایط امروزی وجود دارد و تمرین و اجرا میشود.
اما ادبیات کهن ما چه آن که در بوستان و گلستان سعدی داریم و چه تا متون نثر قدیمی که به صورت تاریخی موجود یا داستانهای شاهنامه به یکی از دشواریها چنین که در ابتدا باید تبدیل به یک نمایشنامه یا یک تئاترنوشت شود تا قابلیت اجرا بر روی صحنه داشته باشیم از طرف دیگه مصادیقی که در در واقع ادبیات کهن وجود دارد که شکل روایت گونه پندآموز و نصیحت گونه دارد امروزه برای تماشاگران نمیتواند جذابیتی داشته باشد که در گذشته داشته است. چراکه از اولین روزهای اجرای نمایش در ایران به شکلی که در سالن نمایش اجرا بشود و مخاطبین ببینند همواره این ادبیات مورد توجه بوده و هنرمندان بسیاری اصل خود این روایتها را تبدیل به نمایش کردند. بسیاری از این ادبیات کهن وامگرفتند.
برای تولید آثار هنری همچنان هم معتقدم که میشود از درونمایه این آثار برای تولید متون جدید استفاده کرد اما اگر منظور اجرای نمایش به شکل روایی منطبق بر خود این ادبیات باشد عملاً تأثیر چندانی بر روی مخاطب نخواهد داشت مگر اینکه آن را به شکل مناسبتی و نمایشی نگاه کنیم که بیشتر جنبه توریستی دارد و میشود تمهیدی اندیشید که روایات و حکایات سعدی طراحی و تمرین بشود و در مکانی واقع در سعدیه برای عموم اجرا گردد که سالها قبل هم چنین تجربهای داشتیم چند اثر نمایشی با استفاده از روایات سعدی آماده شد و در حوض ماهی بصورت اجرای فضای باز با موسیقی زنده مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت.
گویا مدل دیگر که میشود برای احیای این مدل از ادبیات در شکل نمایشی در نظر گرفت همان شکلی که در دهه هشتاد در دوران مدیریت دکتر همافر داشتیم برنامه هایی برگزار میشد به اسم «شبهای ادبیات ایران» هر شب به یکی از در واقع بزرگان ادبیات کلاسیک اختصاص پیدا کرده بود. در هر شب علاوه بر محقق و معلمی که در مورد این شاعر یا نویسنده صحبت میکرد یک برنامه موسیقی برگرفته از در واقع ادبیاتی که خالق آن نویسنده بوده و یک قطعه نمایشی هم بر اساس در واقع متن اصلی که نویسنده در زمان گذشته نوشته شده بود اجرا میشد که در شبهای ادبیات ایران شب سعدی، شب حافظ، شب قابوسنامه و شعرای مختلف برگزار شد و نمایشهای بسیار خوبی هم به روی صحنه رفت که میتواند جنبه آموزشی داشته باشد که عموم مردم با شعرا و نویسندگان کشورشان بیش از پیش آشنا بشوند و با چگونگی نگارششان، ادبیات شان و تفکرات آن آشنا بشوند.