نوید جعفری، کارگردان و منتقد تئاتر
شیرازتحلیل ـ تئاتر ناخوانده به کارگردانی افشین محمودی و تهیه کنندگی سجاد افشاریان از ۲۲ دی ماه تا کنون در مجموعه فرهنگی هنرشهر آفتاب شیراز بر روی صحنه است.
ناخوانده که در زمره آثار فاخر متاخر تئاتر است، تلاش کرده تقابل سنت و مدرنیته را به تصویر کشد، آن هم از زاویه دید بخشی از جامعه که شاید بیشترین چالشها را به واسطه این رودررویی داشته؛ درنهایت، تئاتر ناخوانده با پرسشی اساسی مخاطب را راهی میکند: ما در این تغییر، کدام سوی این معادله ایستادهایم؟
این نگاه چالش برانگیز در فضایی زنانه در تقابل دو نسل، بین مادر و دختر نشان داده میشود. ناخوانده، همانطور که از نامش پیداست، به ماجرای ورود میهمانی میپردازد که کسی منتظرش نیست. محمود ناظری، نویسندهای که کارنامه درخشانی در نگارش نمایشنامه و تئاترنوشت دارد، ناخوانده را زمانی نوشت که هنوز داستانی که قصد روایتش را داشت اینچنین گسترده نشده بود. ناظری در جایگاه نویسندهای دغدغهمند در تئاترنوشت ناخوانده، دو دهه قبل درباره این روزها هشدار میدهد، هشداری که گویی، چه به آن توجه کرده بودیم و چه نه، گریزی از آن نبود.
روایت ناخوانده در خانهای دانشجویی رخ میدهد جایی که فریده و ناهید زندگی میکنند و آمدن ناگهانی مادر فریده از شیراز باعث میشود زخمهای کهنهای سر باز کند و حرفهای ناگفتهای به زبان آید تا انتها، که تنهایی به شکل مانیفست دوران مدرن پدیدار میشود.
ناظری آنچنان بهخوبی شخصیتپردازی و دیالوگسازی را به رشته تحریر درآورده که اگر مخاطب به نام نویسنده پیش از دیدن اثر دقت نکند، میپندارد ذهنی زنانه این جهان را تصویر کرده است.
از اصلیترین ویژگیهای تئاترنوشت ناخوانده ملموسبودن زندگی آدمها و فضاست. مسیر گرهافکنی و گرهگشایی در داستان آنچنان به آرامی و نامحسوس اتفاق میافتد که مخاطب بیآنکه متوجه گذر زمان شود، خود را در دل ماجرا مییابد و با شخصیتها همذاتپنداری میکند.
همین رویه در مسیر کارگردانی، طراحی و بازیها هم به چشم میخورد؛ بدینمعنا، اولین برخورد تماشاگر با صحنه فضایی ساده و خاکستری از یک اتاق دانشجویی است، اتاقی که همه رنگهایش در طیف سفید و سیاه خلاصه شده است.ابزار و اثاث خانه نیز تعمدا واقعی نیست تا دائمی نبودن و ناپایداری دکور بیش از پیش به چشم آید.
در همان صحنه کوتاه اول، تکلیف خانه و روابط و آدمها از دل دیالوگهای فریده و ناهید مشخص میشود و حتی آدمهای نادیده صحنه هم به اختصار و در قالبی از جنس گفتوگوهای روزمره معرفی میشوند.
افشین محمودی در کارگردانی تئاتری که بر روی کاغذ متنی رئالیستی بهنظر میرسد از روشی متفاوت بهره برده که به زعم نگارنده در آن موفق بوده است.
او تلاش کرده در زمینه طراحی میزانسن حرکتی بازیگران و صحنهها قراردادهای واقعی جهان معاصر را در نظر گیرد و در پسزمینه همه رویدادها از طریق فیلمهای پخششده برصحنه و کف آن و نیز از رهگذر طراحی صحنه، نشانهگذاریهای غیرواقعی را موکد سازد.
کارگردان در پی آن است که مخاطب را در موقعیت دوگانهای قرار دهد که شامل غرق شدن در داستان و خارجشدن از آن است؛ درواقع، در هر صحنه، مخاطب باعنوان بخشی از رویداد که گویی دزدانه از پس دیوار،زندگی واقعی آدمهای قصه را میبیند، در داستان غرق میشود و باری دیگر پس از پخش کلیپی مرتبط بر کف صحنه، این مجال را مییابد تا به خود آید و داستان را تجزیه و تحلیل کند.
بازیگران نیز از همین الگو در بازی خود پیروی کردهاند و یکدستی در طرح و اجرا توانسته ناخوانده را درقالب اثری هماهنگ به مخاطب عرضه کند.
در این فضای خاکستری و سیاه و سفید، بازیگران دقیقا در حال ایفای بخشی از زندگی هستند. در صحنه نخست، فریده (با بازی مهری منصوری) و ناهید (بهار قمر و اوشیدا رمضانی) در روزمرگی زندگی حضوری روان و ساده دارند.
کنش اصلی تلفن مادر (شمسالآفاق شفیعی) صحنه را به جنبوجوشی غریب میاندازد؛ بهگونهای که مخاطب بی آنکه بداند آدمها را میفهمد و با آنها همراه میشود.
توجه به رویدادهای هر صحنه و استفاده صحیح از تواناییهای بازیگری است که مخاطب ناخوانده را در تمام طول نمایش به همراهی وامیدارد تا مخاطب، همراه با بازیگران بخندد و اشک بریزد و یا به عمق فرو رود.
نکته دیگر در متن ناخوانده قابلیت انعطافپذیری آن باتوجهبه بومیگرایی است. زندگی دو دختر دانشجوی شهرستانی در یک خانه در کلانشهر میتواند به سادگی با تغییر هر لهجه و گویشی ایرانشمول شود؛ همانطور که به واسطه اجرا در شیراز از گویش شیرازی در بیان مادر و فریده استفاده شده است.
این فضای مینیمالیستی حتی در موسیقی نیز نمایان است. موسیقی اثر را سارا زند وکیلی ساخته و ترکیبی از نوای کمانچه و آواست تا علاوه بر اینکه حس زنانه فضا را تقویت کند، هوشمندانه از رسیدن به ملودی پرهیز کند و آنقدر با صحنه عجین شود که گاه به گوش نیاید.