عمری بالای ۳۰ تا۴۰ سال دارند اما در همان عالم کودکانه و بازی های سرخوشانه خویش مشغولند، با هم لبخند می زنند، شور می آفرینند، هیجان می گیرند، شوق می ورزند، نگران می شوند، لمس می کنند و می فهمند!
گلناز و ماه ناز اهل روستای چاه نهر لارستان فارس را می گویم، خواهرانی که هم ناشنوا وهم نابینا و هم لال هستند اما به گونه ای شگفت انگیز با دنیای پیرامونشان در ارتباطند و نه یک سال و دو سال و چند سال، بیش از ۳۰ سال است آنها اینگونه زیست کرده اند.
طاقت دوری همدیگر ندارند، نمی دانم شاید این هم بهترین دلیل و بهانه ای برای زیستن و عشق ورزیدن این دو در این جهان باشد.
گلناز و ماه ناز گرچه به طور مادرزادی و از همان زمان زایش و پیدایش، دچار معلولیت و کر و لال و بعد هم نابینا شدند اما شگفتا که ارتباطشان با هم و با دنیای بیرونشان به گونه ای افسانه وار و با حرکاتی ترکیبی و پیچیده و عجیب که بی گمان تنها خود می فهمند و خدایشان، از آن هنگام وجود داشته است.
این دو دختر معلول البته بیشتر وقتشان از خوردن و نوشیدنیشان و از خواب و استراحتشان و یا نشست و برخاستشان با هم و توامان است و بیش از نیمی از روز در عالم خیال و دنیای خویش سیر می کنند.
اما این در خود فرو رفتن و دنیای دو نفره به معنای نا آگاه بودن و نفهمیدن از وضعیت دنیای بیرون نیست، آنها از عالم برون به گونه ای عجیب در ارتباط هستند و البته واکنش آنها نسبت به هر کنشی خود گویای این واقعیت است.
این دوقلوی جداناشدنی بی گمان یک روح در دو بدن هستند، آنها به زیبایی و به محض شنیدن یک خبر خوشایند لبخند می زنند و هیجان می آفرینند و شاد می شوند و با شنیدن یک اتفاق ناگوار همچون وقوع یک تصادف و فوت شخصی نیز نگران و پراضطراب و پریشان می شوند و این حالات را می توان با دمی نشستن و نگاهی عمیق و موشکانه تر در حالات رفتاری آنها به وضوح دید.